حالت تاریک
سه‌شنبه, 17 تیر 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن سایت خبری یزد رسا هستید؟
جنگ روایت‌ها در عصر پساحقیقت
جنگ‌ها محدود به میدان‌های نظامی نیستند؛

جنگ روایت‌ها در عصر پساحقیقت

تحلیل ویدئوی حمله به میدان تجریش به کمک نظریه پساحقیقت نشان می‌دهد که روایت‌های مبتنی بر احساسات، باورهای شخصی و بازنمایی گزینشی رسانه‌ای قصد داشتند جای واقعیت مستند را بگیرند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «یزدرسا» به نقل از خبرگزاری ایرنا، در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، ویدئویی کوتاه و قدرتمند که توسط دوربین نظارت شهری در میدان تجریش تهران ثبت شده بود، به یکی از مهم‌ترین سندهای تصویری این نبرد بدل شد. این ویدئو که لحظه انفجار و واکنش‌های وحشت‌زده مردم عادی را به تصویر می‌کشید، به نمادی از واقعیت تلخ جنگ و رنج غیرنظامیان تبدیل شد. اما این تصویر ساده، در بستر فضای پیچیده رسانه‌ای و ارتباطی امروز، داستانی فراتر از خود داشت؛ داستان جنگی که در آن حقیقت و فریب در هم تنیده‌اند و مخاطب باید میان سیل اطلاعات واقعی و جعلی، راه درست را بیابد.

تلاش اینترنشنال برای کم‌رنگ کردن فاجعه

پس از انتشار این ویدئو، برخی رسانه‌ها و کاربران شبکه‌های اجتماعی ادعا کردند که تصویر ثبت شده جعلی است و حتی با فناوری هوش مصنوعی ساخته شده است. اما بررسی‌های فنی و کارشناسی، از تحلیل فریم به فریم ویدئو تا تطابق موقعیت جغرافیایی با میدان تجریش، اصالت ویدئو را به وضوح تایید کردند. واکنش طبیعی افراد حاضر در محل، نورپردازی و موج انفجار همگی نشان داد که این ویدئو یک سند تصویری واقعی و غیرقابل انکار است.

یکی از نکات قابل توجه در این میان، واکنش شبکه خبری اینترنشنال بود؛ شبکه‌ای که با سابقه پخش اخبار مرتبط با منطقه و نزدیکی به جریان‌های صهیونیستی و غربی شناخته می‌شود. اینترنشنال ضمن توجیه حمله به میدان تجریش، شهادت غیرنظامیان را «جنایت جنگی» ندانسته و آن را «عملی مشروع» معرفی کرد.

این نوع رویکرد نه تنها نادیده گرفتن حقوق بشر و قوانین بین‌المللی است، بلکه بخشی از جنگ روانی و رسانه‌ای علیه ایران و افکار عمومی جهان محسوب می‌شود. چنین تحلیلی نشان می‌دهد که شبکه‌هایی مانند اینترنشنال چگونه در خط مقدم نبرد روایت‌ها قرار دارند و با توجیه جنایات، سعی در کم‌رنگ کردن فاجعه دارند.

حمله به منطقه‌ای مسکونی و پرجمعیت، نقض آشکار حقوق بشر و قوانین بین‌المللی است. مردم عادی، کودک و بزرگسال، تنها به جرم زندگی در شهر تهران، هدف موشک‌ها و انفجارهای مهیب قرار گرفتند. این حادثه نه تنها باعث شهادت و جراحت‌های فراوان شد، بلکه زخم‌های روانی عمیقی بر جامعه وارد کرد که اثر آن سال‌ها باقی خواهد ماند. جنایت علیه غیرنظامیان، یکی از تلخ‌ترین وجوه جنگ‌های مدرن است که بیشترین هزینه آن را انسان‌های بی‌گناه می‌پردازند.

عصر پساحقیقت و نپذیرفتن واقعیت

در عصر «پساحقیقت» (Post-Truth)، حقیقت عینی و مستند کمتر اهمیت دارد و احساسات، باورها و روایت‌های شخصی غالب می‌شوند. در چنین شرایطی، حتی مستندترین تصاویر نیز زیر سایه انکار و تردید گسترده قرار می‌گیرند. ویدئوی میدان تجریش، نمونه‌ای روشن از این بحران است که چگونه برخی ترجیح می‌دهند واقعیت تلخ را نپذیرند و آن را جعلی معرفی کنند تا افکار عمومی را به نفع خود تغییر دهند.

نظریه پساحقیقت، که در دهه ۲۰۱۰ توسط متفکرانی مانند لی مک‌اینتایر و در بستر رویدادهایی مانند برگزیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا) و انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا پررنگ شد، به وضعیتی اشاره دارد که در آن، احساسات و باورهای شخصی بر واقعیات عینی و شواهد مستدل اولویت پیدا می‌کنند. در پساحقیقت، حقیقت دیگر صرفاً مبتنی بر داده‌ها و شواهد نیست، بلکه به چارچوب‌های احساسی، سیاسی و هویتی وابسته می‌شود. در ماجرای ویدیوی تجریش، این نظریه به‌خوبی قابل‌مشاهده است:

۱. غلبه احساسات بر شواهد: وقتی ویدیوی تجریش منتشر شد، برخی کاربران در شبکه ایکس (توئیتر سابق)، بدون شواهد فنی، آن را جعلی خواندند، زیرا با باورهایشان (مانند بدبینی به رسانه‌های رسمی ایران یا حمایت غیرمستقیم از روایت رژیم اسرائیل) همخوان نبود. این واکنش‌ها نشان‌دهنده اولویت احساسات و پیش‌داوری‌ها بر تحلیل عینی بود.

۲. دو قطبی‌سازی و فیلترهای هویتی: در فضای پساحقیقت، افراد اطلاعات را بر اساس هویت گروهی یا سیاسی خود تفسیر می‌کنند. در مورد تجریش، حامیان ایران ویدیو را سندی بر «جنایت جنگی» رژیم اسرائیل دانستند، در حالی که مخالفان نظام یا حامیان اسرائیل، با تردید در اصالت ویدیو، سعی کردند روایت ایران را تضعیف کنند. این دوقطبی‌سازی، که در نظریه پساحقیقت به‌عنوان «حباب‌های فیلتری» شناخته می‌شود، باعث شد حقیقت عینی (واقعیت حمله به غیرنظامیان) در سایه نزاع‌های هویتی گم شود.

۳. نقش فناوری و هوش مصنوعی: در عصر پساحقیقت، فناوری‌هایی مانند هوش مصنوعی و دیپ‌فیک (جعل عمیق)، اعتماد عمومی به رسانه‌ها را کاهش داده‌اند. شایعه جعلی بودن ویدیوی تجریش، ریشه در این بی‌اعتمادی داشت. کاربران، که تجربه ویدیوهای دستکاری‌شده را داشتند، به‌سرعت نتیجه گرفتند که این ویدیو نیز ممکن است ساختگی باشد، حتی بدون شواهد. این موضوع نشان می‌دهد که در فضای پساحقیقت، حتی محتوای واقعی نیز ممکن است به دلیل سوءظن عمومی، بی‌اعتبار شود.

جنگ رسانه‌ای و نبرد روایت‌ها

امروزه جنگ‌ها نه تنها در میدان‌های نظامی، بلکه در فضای مجازی و رسانه‌ای نیز جریان دارند. هر طرف در تلاش است با روایت خود به عنوان «حقیقت» غالب، روایت رقیب را مخدوش کند . ویدئوی تجریش، سندی مستند و مهم بود که برای جریان‌های حامی حمله، تهدیدی جدی محسوب می‌شد؛ به همین دلیل، انکارکنندگان و مخالفان این ویدئو در جنگ رسانه‌ای نقش فعالی داشتند و با پخش شایعات و اخبار جعلی، تلاش کردند پیام واقعی را مخفی کنند.

 

کسانی که این ویدئو را انکار کردند یا جعلی خواندند، عملاً در صف رسانه‌ای دشمن ایستادند. این افراد و جریان‌ها با تضعیف اعتماد عمومی به رسانه‌های معتبر و نشر اطلاعات نادرست، به منافع ملی و انسانی مردم ضربه زدند و در جهت منافع جریان‌های ضدایرانی عمل کردند. بنابراین، انکار این واقعیت تنها انکار یک تصویر نبود، بلکه همکاری غیرمستقیم با نیرویی بود که جان مردم بی‌گناه را هدف قرار داده بود.

ویدئوی میدان تجریش یادآوری این نکته است که جنگ‌های امروز محدود به میدان‌های نظامی نیستند و عرصه آن به فضای رسانه‌ای و افکار عمومی کشیده شده است. در این جنگ پیچیده، حقیقت و شفافیت قدرتمندترین سلاح‌ها هستند. کسانی که تلاش می‌کنند حقیقت را مخفی یا انکار کنند، در صف دشمن ایستاده‌اند. تجربه میدان تجریش نشان داد که هیچ قدرتی نمی‌تواند حقیقت مستند را برای همیشه پنهان کند، زیرا حقیقت نهایتاً راه خود را به سوی آگاهی و عدالت باز خواهد کرد.

انتهای خبر/

درباره نویسنده

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!